جمعه, 07 اردیبهشت,1403 |

فصلِ امتحان

| 842 | 0

شعری از نیلوفر ناظری

 

دوباره فصلِ امتحان و کاره

خدا سرِ کافرشَم نیاره

واسه خودم شدم یه پا پدیده

هرچی که خوندم از سَرم پریده

رسیده دستم دو سه تا فیلمِ آس

واحدا هم خودش یه جور میشه پاس

یه تیکه فیلمو تا تَهِش ببینم

دیگه میرم پیشِ کتاب میشینم

اونایی که از پنجِ صبح میخونن

فقط اونا حال منو میدونن

 

بابا میگه: فقط میخوام بیفتی!!

حتی یه درسو، دست و پا چُلُفتی

حسابی می پزم یه آشی واسَه ت

تخم چشماتو میذارم تو کاسَه ت...

 

حالا که روز امتحان رسیده

تخم چشام یهویی تیر کشیده!

انگاری طراحِ سوال داعشه

طوری سوال میدن طرف تا بشه

یه دوربین و دو تا مراقب دارن

کنار دَر ژرمن شیپر میذارن

سوال کنی چشمتو در میاره

توی گلوت خودکارِ بیک میذاره

بذار یکم شنا کنم تو دَردم

باید تو اوج خدافظی میکردم

کسی که بُنیه ی قوی نداره،

گُل میخوره درسی رو بر می داره

شِکَر خوری مثل همیشه واس ماس

باید دیگه هر جوری هَس بشم پاس

 

Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.