جمعه, 31 فروردین,1403 |

ای اشک!

| 1852 | 3

شعری از محمدرضا معلمی

از درد، از آشنای من حرف بزن
از هر شبِ ماجرای من حرف بزن
درباره‌ی عشق، عاجزم از گفتن
ای اشک! بیا؛ به جای من حرف بزن

ای گوشه‌نشین منزوی! گریه نکن
این‌گونه ز دست می‌روی، گریه نکن
حالا که شکسته‌ای، ولی ای دل من!
یک‌روز بزرگ می‌شوی... گریه نکن

Article Rating | امتیاز: 4 با 2 رای


نظرات

محمدعلی مرادزاده

محمدعلی مرادزاده

16 اسفند 1395 10:31 ب.ظ

درود محمد جان
رباعی‌‌ اول بسیار زیبا و‌دلنشین بود

امیرمحمد عسکرکافی

امیرمحمد عسکرکافی

24 اسفند 1395 09:56 ق.ظ

ای اشک بیا به جای من حرف بزن
باریکلا محمد جان

میلاد عرفان پور

میلاد عرفان پور

14 فروردین 1396 12:04 ب.ظ

سلام محمدرضای عزیز. رباعی هایت را دوست دارم و به آینده ات بسیار امیدوارم. سال پرشعر و شوری داشته باشی

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.