پنجشنبه, 30 فروردین,1403 |

گل محمدی من

| 1434 | 0

شعری از الهام کرمی

دوباره بغض گلو جمله ی سوالی من

ندیده است گلی را کسی حوالی من؟

هنوز منتظر تو دو چشم آیینه ست

که زل زده ست دوباره به قاب خالی من

نشسته بلبل زاری میان  ایوانم

کشیده غنچه ی نازی به دار،قالی من

به حال زردی باغم کلاغ می خندد

پرنده راه ندارد به خشکسالی من

گل محمدی من بپرس حال مرا*

که خاک «توست» درون دل سفالی من

******

نگفته بودمت ای گل که دوستت دارم؟

نگفته بودم و گفتم گل خیالی من!

 

*گل محمدی من مپرس حال مرا

به غم دچار چنانم که غم دچار من است

فاضل نظری

 

 

Article Rating | امتیاز: 3.46 با 28 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.