جمعه, 31 فروردین,1403 |

تو کنار منی و تنهایی

| 784 | 0

شعری از فائزه سالاری

دور تا دور میز می‌چینم 

عشق و بشقاب و قاشق و چنگال

اشک می‌ریزم از تماشای 

شمعدان‌های خسته و بی‌حال...

 

پشت درهای آشپزخانه

وقتی از شب به خانه می‌آیی

ظرف‌های نشسته می‌گریند

تو کنار منی و تنهایی...

 

از تن چرک شب تو را هر بار 

 در بر یک عروس می‌جویم 

صورتِ زردِ سفره را هر شب

با تبسم دوباره می‌شویم

 

دست آلوده خیالت را 

از سر این غریبه‌ها بردار

خستگی‌های شانه‌هایت را 

بر سر شانه‌های من بگذار

 

شمع دان‌ها دوباره بی‌حالند

میزهایم دوباره چیده شدند

باز افکار بی‌ملاحظه‌ات 

با زنان غریبه دیده شدند 

 

همه گفتند زندگی سخت است

بین یک عشق تا هوسبازی...

من یقین دارم آخرش روزی

تو خودت را دوباره می‌سازی...

 

زمستان۹۳

Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.