پنجشنبه, 06 اردیبهشت,1403 |

نقد مکتوب شعر ابراهیم چاوشی

شاعر: ابرهیم چاوشی | منتقد: رضا شیبانی اصل

27 بهمن 1395 21:21 | 0 نظر | 1687 بازدید | امتیاز: 1 با 1 رای

عذاب زندگی ام کمتر از جهنم نیست
چگونه سر کند آنجا دلم که جز غم نیست

چنان معذبم از زندگانی ام که اگر
خیال حال خوشی بود حال، آنهم نیست

اسیر موج پر از بی قراری ام، دریا
کنار هیبت این موج غیر شبنم نیست

به راستی که همین است درد بی درمان
که پشت عاشق، جز زیر بار غم،خم نیست

هزار آه و صد افسوس دیر فهمیدم..
که در نبودن تو چاره ای به جز غم نیست

نقد:

شعر هنری ست در غایت اندیشه ورزی. بیشتر و برتر از همه هنرها با اندیشه و ذهن پوینده ی انسان ارتباط دارد و کوچک ترین قطع ارتباطی میان شعر و اندیشه، اثر را از اریکه ی شعریت ناب ساقط می کند. هر چه دیگر هنرها به مدد زرق و برق و رنگ و دیگر ظواهر موثر بر چشم می توانند فریبکارانه از قضاوت ذهن مخاطب بگریزند، شعر بی اندیشه اما به زودی مورد قضاوت قرار می گیرد و زود مشتش وا می شود.

اما اندیشه چیست؟

در وجود انسان قوه ای تعبیه شده است که به کشف و فهم و تاثر از پشت پرده ها و مکنونات نظام هستی میل دارد؛ به جزئیات و کلیات این نظام می اندیشد. نه اندیشیدنی قاعده یاب و محاسبه گر و تجربه گرا چون فیزیکدانان و شیمیدانان؛ و نه اندیشیدنی نظریه گرا و ترسیم گر چون فلاسفه؛ که اندیشیدنی مستغرق در حیرت و شور و شوق جذبه؛

شاعر به دنبال کشف و شهود در حوزه مسایلی ست که بر عواطف او اثر می گذارد. مثال می آورم؛ اندیشه یک شاعر بزرگ از دیدن تصویر تکه چوبی که در آب فرو نمی رود منطقی ماورای منطق فیزیک خلق می کند:

چوب را آب فرو می نبرد دانی چیست
شرم دارد ز فرو بردن پرورده ی خویش


شعر خوب به گمانم بیش از آنکه صرفا شرح نفس و سوز و گداز عشق و غم دارم و عاشقم و ... باشد، چاشنی قدرتمندی از اندیشه و معرفت باید داشته باشد. به آن نشان که بر شعر شاعران بزرگ می توان شرح معرفتی نوشت. مثلا شما به قرعه غزلی از بزرگان شعر انتخاب کنید. بعید است تهی از گزاره های قابل تامل باشد. البته این نظر که بنده ی حقیر از آن دفاع می کنم امروز مظلوم است. شعر بنا بر تعاریف قالب شده امروزی و آنچه عده ای آدم پر رو و بی مایه اما مشهور و نان در روغن عوامگرایی افکنده، تبلیغ می کنند، عبارت است از بازی های زبانی، خلق تصاویر موهوم و قلقلک دادن احساسات سطحی مخاطب کم عمق؛ حال این احساسات سطحی در یک منتهی الیه می تواند تصویر سازی وهمی از چشم و ابروی معشوق قدسی باشد و در منتهی الیه دیگر تصویرسازی نازل ترین و حیوانی ترین فعالیت های بشری.
بگذریم!

شعر برادر عزیر و جوان آقای ابراهیم چاووشی مانند بسیاری از شعرهای شاعران نسل جوان امید بخش و تحسین برانگیز است. اما همانند تمام این شعرها نیز از بی اندیشگی رنج می برد.

شاعر در پی گفتن غم خویشتن است. گویا به پر سوز ترین حالت. اما این سوز و گداز صرفا در کلمات مستقیم توصیفی ست. فضایی خلق نمی شود و شاعر صرفا با ادات مبالغه گری کار می کند.
"چنان غم دارم" و "کمتر از جهنم نیست" و "هزار آه و افسوس " و ...
دوست عزیزمان شاعر با استعدادی ست اما پیداست که مطالعه جدی در حوزه مباحث معرفتی و علوم انسانی ندارد یا حداقل مطالعاتش را درست به کار نمی بندد.
حقیر به این شاعر جوان توصیه می کنم تعمق و تامل بیشتری داشته باشد. طبقه رویی کلماتی مانند عشق و غم و شادی و دوست داشتن و... از فرط کاربرد در شعر فارسی مستهلک شده است و باید با نگاهی منحصر به فرد و جدید به سراغ کلمات رفت. حتی مسئله نوگرایی که این همه در شعر مورد تاکید است اگر بخواهد درست اتفاق بیفتد، نه در دایره مفردات زبان که بایستی در گستره وسیع اندیشه های شاعر باشد.

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.