جمعه, 10 فروردین,1403 |

نقد مکتوب شعر محمدرضا بابایی

شاعر: محمدرضا بابایی

27 فروردین 1397 21:40 | 0 نظر | 1114 بازدید | امتیاز: 5 با 3 رای

آمد آن باغ‌پیرای پائیز
خواند با زخم گیرای پائیز
یادگاران فرّ بهاران
شد دفینه فرو پای پائیز

زود همرنگ با این دگر سان
روح افسانه افسرد با ما
وان پری‌وار پروانة پاک
مرگ گشتیم و او مرد با ما

مهر فرمود کای هم‌بهاران
کیست مردی که با خود برآید؟
همچو این باغ در لحظة مرگ
با تن خویش شعری سراید

کیست او با زبان بهاران
بهتر از برگ‌ها در بگیرد؟
پر بگیرد از این پیکر باغ
عطر پروانه‌پرور بگیرد

زان سپس رفت چندین هزاره
نیست ما را سرود ستاره
یا نداند که برگردد او یا
نیست تقدیر ما را گذاره

مهر راهی شد و چهر بنهفت
گفت با باغ من مهربان باش
تا که آفاق دیگر کنم باز
نغمه‌گر درگه مهرگان باش


باغ و داغ است و فقر و فگارش
مهر را هم‌رهاورد بادا
بوسة زخم‌بند بهارش
دوردارندة درد بادا

آفرین بر بهارآفرین باد...

نقد:
شاید طبیعی باشد که شاعران یک عصر، خاصّه شاعران یک حوزة معنایی، شعرهایی شبیه به هم بسرایند و اصولاً سبک بر همین پایه پدید می‌آید. سبک فرآیند بسامد واژگان و همگرایی معنایی در یک بازة زمانی خاص است. منتها سیر ذوق و نوجویی طبع، باعث تحوّل ادبی و پیدایش سبک‌های جدید
می‌شود. پس نباید از یکنواختی زبان و معنا در میان جوان شاعران خودمان روی درهم کشید، اگرچه فضل جای خود نشیند!
باری، حالا اگر کسی در این میان نوگرایی کرد، شعرش مورد اقبال و توجّه واقع می‌شود و ملال خاطر یکنواختی سر در طبلة این عطار می‌کند که گویی بویی و دارویی دیگر دارد.
حالا حکایت این شعر «باغ‌پیرای پاییز » است که طرحی دگر انداخته است دوقبضه؛ ازاین جهت دوقبضه که هم در زبان نوگراست، هم در مضمون ومعنی؛ حیف که مجال توضیح و بازشناخت تفاوت این دو یعنی معنی و مضمون نیست.
فضاسازی تصویر و واژگان و البته وزن و قالب ما را درست در آستانة هزار و سیصد و ایّام تولد «افسانه» رها می‌کند. واگویه‌ای گنگ یالااقل نه چندان واضح، به مثابه نقش تاریک‌نمایی سینمایی، وهمناکی مرموزی را القا می‌کند تا آدمی به عنوان مخاطب، در عین ترس و اکراه، پی‌جوی عاقبت کار باشد.
همین رازناکی سرانجام به غموض برخی از لخت‌ها هم انجامیده است، تا هشداری باشد شاعر جوان را.

این پیری و پختگی در زبان سخت فریبنده شده، هم این که گاه واژگانی با غرابت بیشتر را به بندکشیده وهم از سیر شیرین روایت -که ویژگی نوادگان افسانه است- کم کرده. این ‌کار در بند پایانی پیداست.
معنای درگرفتن (در لخت چهارم: بهتر از برگ‌ها دربگیرد) آن نیست که شاعر ما اراده کرده است. گو اینکه بتوان رختی نزدیک به سلیقه و نظر شاعر بر آن دوخت.
ترکیب‌سازی و واژه‌آفرینی کاری لغزنده ولی دلپسند برای شاعران خلّاق و غالباً زبان‌ورز، ابزاری را که شاعر این چارلختی نیاز داشته در اختیارش قرار داده است و این با وجود کم‌سالی شاعر مایة مباهات است.
تأکید می‌کنم که بیان هنری و سخن کهن «لکنایه افصح من الصراحه» صحیح، ولی برخی پیچیدگی‌ها و درهم‌تنیدگی‌های لفّاظی- عیبی که ممکن است دوستان بر نگارندة این متن هم بگیرند- مخاطب را دور می‌دارد و ناخوش‌تر اینکه پیام را نارسا می‌گذارد.
 

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.