شنبه, 01 اردیبهشت,1403 |
بررسی کتاب «هزاره اول پیش از چشمانش»
به بهانه آشنایی بیشتر با منزوی شعر عرب:
 

بررسی کتاب «هزاره اول پیش از چشمانش»

دوشنبه، 08 بهمن 1397 | Article Rating

 

پیش از آنکه به بررسی کتاب (هزاره ی اول پیش از چشمانش )که گزیده و ترجمه ی بهترین اشعار عاشقانه ی نزار قبانی است بپردازم، اشاره ای به شخصیت و نوع  تفکر شاعر خواهم کرد.

نزار قبانی متولد۲۱ مارس ۱۹۲۳ میلادی در دمشق است.تحصیلات خود را در آن شهر به پایان برد و در سال۱۹۴۵ در رشته ی حقوق فارغ التحصیل شد و به استخدام وزارت خارجه ی سوریه درآمد و بیست و یک سال در سمت های دیپلماتیک در کشورهای مختلف خدمت کرد.

او سفرهای مختلفی به کشورهای اروپایی داشته اما هیچ گاه روح شرقی اش دستخوش تغییر نشد و این را کاملا در اشعارش می توان دید.

نزار مشهورترین عاشقانه سرای معاصر عرب است. بیش از ۵۰ دفتر شعر از او به جامانده است که به اغلب زبان های زنده ی دنیا ترجمه شده است.کمتر کسی را می توان یافت که اندک آشنایی با ادبیات داشته باشد و با نام او آشنا نباشد.او یکی از تاثیر گذارترین شاعران عرب است.محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب شعر معاصر عرب درباره ی او می نویسد:(چه بخواهیم ،چه نخواهیم،چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه،قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.)

به گفته ی بسیاری از محققان دو اتفاق بر زندگی و اشعار نزار تاثیر شگرفی می گذارد.اول خودکشی خواهرش و دوم مرگ همسرش در یک حادثه ی تروریستی.

زمانی که نزار فقط پونزده سال داشت خواهر بیست و پنج ساله اش به علت مخالفت خانواده اش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خود کشی کرد.نزار در حین مراسم خاکسپاری خواهرش تصمیم می گیرد که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می دانست بجنگد.از این رو می توان گفت:نزار،شاعری عاشق اما مبارز است.

ماجرای دیگری که بر اشعار او تاثیر می گذارد،ترور همسر او بلقیس بود که در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق  در سال1981 در سفارت عراق در بیروت جان باخت.او کشته شدن همسرش را بهانه ای برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجود بین عرب ها قرار می دهد.پس او مبارزه می کند هم با سنت ها و شرایط اجتماعی که از دید او غلط بودند هم با تفرقه...

زن،عشق و وطن اغلب موضوعات اشعار نزار را تشکیل می دهد.

او به زن نگاه کاملا متفاوتی دارد و زن را موجودی والا و تاثیر گذار می داند.

در سن بیست و یک سالگی وقتی نخستین مجموعه ی شعرش یعنی (قالت لی السمراء= زن سبزه رو به من گفت)

را به چاپ رساند در سوریه غوغایی به پاشد و بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان ابتدا لقب شاعر زن یا شاعر مخملی را به او دادند.اما او یک تنه مقابل همه ی این تفکرات غلط ایستاد.نزار زبان کوچه و زبان فاخر را با هم آمیخت و لحنی تازه در شعر به وجود آورد.

کتابی که در این یادداشت به بررسی آن می پردازم

کتاب هزاره ی اول پیش از چشمانش نام دارد.

ایاد فیلی گزیده ای از  بهترین اشعار عاشقانه ی نزار را در این کتاب جمع آوری و ترجمه کرده است.در مقدمه ی کتاب آمده اغلب اشعاری که در این کتاب ترجمه شده را خود نزار در مجموعه شعر (اضاءات)که برگزیده ی زیباترین اشعار عاشقانه ی خودش به انتخاب خودش است آورده.

خوبی کتاب این است که به صورت دو زبانه است و ترجمه ی هر شعر مقابل آن آورده شده و  مخاطبان حتی کسانی که آشنایی کاملی به زبان عربی ندارند می توانند خیلی بهتر با اشعار ارتباط برقرار کنند و واژه ها را درک کنند.

شعرهای کتاب را که می خوانیم اولین چیزی را که درک می کنیم این است که شاعر همه چیز را با چشم زن می بیند و به همه چیز با دید یک زن نگاه می کند.از اشعار او می توان فهمید که او خوب،زنان را می شناسد و زوایای روحی آنها را درک کرده است.چرا که در اشعارش از مضامینی استفاده کرده که اغلب زنان به آن حساسند و روحشان را تحت تاثیر قرار می دهد.

بیهوده نیست که او را شاعر عشق و زن می نامند.

او آنقدر در روح زن غرق می شود که در یکی از اشعارش می گوید..او مرا برای لحظه ای به زن مبدل می کند.

به این دو شعر توجه کنید:

         

(لاتتعَبی نفسکِ یا غالیهُ

فی البحثِ عن تجاربی الماضیه

کلُّ نساءِ الارض فی کفه

و انتِ یا امیرتی

فی الکفهِ الثانیهِ

                  

آسوده خاطر باش و از تجربه های پیشینم مپرس

که من همه ی زنان جهان را سویی نهادم

و تو ای سرورم

 در سویی دیگر

به تنهایی فرمانروایی می کنی.)

                  

 

(یَروی اشیاءَ..تُدَوخُنی

تُنسینی المرقَصَ و الخَطَوات

کَلِمات تَقلبُ تاریخی

تَجعلنی امراهً فی لحظات

یبنی لی قصرا من وَهم

         

حرف هایی می زند که دچار سرگیجه ام می کنند

آن چنان که رقصگاه و گام ها را از یاد می برم..

حرف هایی که تاریخم را دگرگون می کنند

و در لحظه ای چند

مرا به یک زن مبدل می کنند

برایم قصری از خیال می سازد.)  [۱]

         

ببیند چگونه در یکی از اشعارش حس  زنانه  را درگیر میکند، و در دیگری اعتراف میکند که برای لحظه ای مبدل به زن می شود.        

در اشعار این کتاب کاملا می توان نگاه متفاوت نزار به زنان را درک کرد. در اشعار او زن فراتر از جسم و زیبایی  ظاهری جلوه می کند.

او خود می نویسد:(من همیشه بر لبه‌ی شمشیرها راه رفته ام. عشقی که من از آن حرف می زنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود.من خود را در این سیاه چال مرمر زندانی نمی کنم.عشقی که من از آن سخن می گویم با تمام هستی در ارتباط است .در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز و در خشم دانشجویان معترض وجود دارد.زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد.من می نویسم تا زن را از چنگال مردان نادان قبایل آزاد کنم.)       

او در اغلب شعرهایش عشق را کاملا مساوی با زن می داند و هر گاه بخواهد مضمون عشق را بیاورد از کلمه ی زن استفاده می کند.

او خود می نویسد:( عشق در جهان عرب مانندیک اسیر و برده است و من می خواهم که آن را آزاد کنم من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم .روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست)

برداشت  من از حرف نزار این است که:او جامعه ای را که به زن مانند اسیر نگاه کند مورد نقد قرار می دهد..در واقع اگر او در اینجا حرف از عشق می زند منظورش زن است که در جامعه ی او گاه مثل یک اسیر به او نگاه می کردند۔ در شعر عاشقانه ی نزار زن دلیل جاودانگی و امید به زندگی است.

وقتی اشعار این کتاب را مطالعه می کنیم متوجه می شویم که نزار به زن نگاه والایی دارد و حتی گاها خودش را به مراتب پایین تر از معشوقش که یک زن است قرار می دهد و می گوید باید برای اینکه لایق تو شوم باید بالاتر از این چیزی بشوم که هستم. حضور زن برای  او یعنی حضور تمام خوبی ها و این یعنی نگاهی متفاوت با نگاه جامعه اش نسبت به زنان. تشبیهات و توصیفات او در این کتاب بسیار زیبا و خاص است..به گونه ای که مخاطب گاه یک شعر را چندین بار می خواند. در کوتاه ترین اشعارش، می توان بلند ترین مضامین را یافت:

(منی رساله الحب

و منکِ رساله الحب

و یتشکل الربیع

         

نامه ای عاشقانه از تو

و نامه ای عاشقانه از من

و آن گاه

بهار می روید.)

         

 

اشعار او در این کتاب ساده و روان است. با مفاهیمی ساده و زبانی روان اشعار فوق العاده ای را خلق می کند.

         

(دخلتُ الیوم للمقهی

و قد صمّمت ان انسی علاقتنا

و ادفن کلّ احزانی

و حین طلبتُ فنجاناً من القهوه

خرجتِ کورده بیضاء

من اعماق فنجانی

         

امروز تصمیم گرفتم که فراموش کنم

آن چه بین ما بوده است

و به خاک بسپارم غم و غصه هایم را.

به قهوه خانه رفتم

و فنجان قهوه ای خواستم

دیدم چون رزی سفید

در فنجان قهوه ام نمایان شدی.)

         

         

پیش از این اشاره کردم که او زبان کوچه را با زبان فاخر در می آمیزد. او در اشعارش از تصاویری استفاده می کند  که اغلب مردم جامعه با آن غریبه نیستند، آن تصاویر را بارها دیده اند و با آن ارتباط میگیرند..مثلا تصویری که در شعر بلند  فال قهوه ی او می بینیم:

         

(جلَسَت و الخوفُ بعینها

تتامّلُ الی فنجانی المقلوب

قالت:

یا ولدی لا تحزن

فالحُبّ علیکَ هوالمکتوب

یا ولدی،

قد ماتَ شهیدا

من مات علی دینِ المحبوب

         

         

زن فال بین نشست و ترس

در چشمانش نمایان شد.

به فنجان واژگونه ام نگاه می کرد..

گفت : پسرم

غمگین نباش که عشق ،سرنوشت توست..

و شهید است آن که بمیرد بر آیین عشق..)[۲]

 

در این شعر ،او تصویری از فال قهوه و زن فالگیر را به شعر درآورده..چیزی که برای عامه ی مردم آشناست و بارها آن را دیده ،شنیده یا تجربه کرده اند.

         

۱) قسمتی از شعر بلند کلمات

۲) قسمتی از شعر بلند فال قهوه

تصاویر
  • بررسی کتاب «هزاره اول پیش از چشمانش»
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: